چرا با اين سرعت؟
خداحافظي من از سردبيري ماهنامه، فرصتي را پديد آورد تا هم مطالعات جامعهشناسيام در مورد دلايل منفي شدن شاخصهاي اخلاقي ما ايرانيان را ادامه داده، هم در راه اصلاح اخلاقياتي منفي كه جامعه (در شكل عام) خود در پديد آمدن آن نقشي نداشته (ديگر بار مطالعه كتاب ”و در اين 23 سال“ را به شما توصيه ميكنم(1)) و به ناچار در بازتابي طبيعي در برابر فشارهاي حاكميت آنها را برگزيده است، بكوشم و هم گاهي در مورد آنها بنويسم. البته، تكميل 8 رمان نيمهكارهاي كه سالهاست در حال خاك خوردن است و همچنين نگارش مطالبي با استفاده از علامت پرسش (؟) بخشي از پر كردن اوقات اين ايام را دربر ميگيرد.
يادداشت سردبيري شماره 249 زير عنوان ”پاكترين انتخابات“ موجب شد تا باز هم براي ماهنامه صنايع پلاستيك، قلمزني كنم.
پس از چاپ يادداشت سردبيري شماره 249، هم خودم، هم همكارانم در معرض تلفنها و حتا اعلام حضورهايي در دفتر ماهنامه نسبت به اين تيتر و اين مطلب بوديم و اين نشان داد كه خوانندگان اين ماهنامه تا چه حد حساس، دقيق و مراقب اوضاع هستند. حكايت گوياي ديگري كه از اين تعداد تماسهاي توام با اعتراضهاي شديد مشخص شد، اين بود كه اگر پيش از اين (دوران سردبيري اين نگارنده) واكنشهايي وجود نداشت، ”لابد“ ناشي از رضايت خوانندگان بود. به هر روي براي رفع سوءتفاهم لازم شد تا دست به قلم شوم.
وقتي شخصي آزاد فكر – مثل سردبير جديد ماهنامه - با موضوعي مثل انتخابات سال جاري روبرو ميشود و در عين حال سابقهي سردبيري يك نشريهي منتقد صنعتي (و اصولا هيچ نشريهاي) را ندارد، چه كاري بايد انجام دهد. دلش ميجوشد براي نوشتن واقعيتها، زيرا انتخابات رياست جمهوري (به طور كلي) و اين انتخابات به صورت خاص، به سرنوشت يكايك ما مربوط ميشود و ربطي به قلمرو خاص رسانهها ندارد. او از يك طرف دلنگران سرنوشت ماهنامه و مدير آن است (پس دستهايش بسته است. بيآنكه من آنها را بسته باشم) و از سوي ديگر دلنگران نگارش هرگونه تحليلي كه نكند بيدقتي در آن به 25 سال آبروي ماهنامه و سابقهي آن خدشهاي وارد كند. پس ياد اين قصهي كوتاه ميافتد:
”روزي بازرگاني متمول از خانهاش خارج ميشود و ميبيند فقيري جلوي جوي آب منزلش نشسته و با يك ظرف كثيف از آب جوي بر ميدارد، بعد نان خشكهايي را كه از سطلهاي زباله جمع كرده، يكي يكي در آب فرو ميكند، آنها را در دهان ميگذارد و با بلع هر لقمه آنچنان خداوند را از ته دل شكر ميكند كه گويي در حال خوردن چلو بوقلمون است. بازرگان متعجب شده، جلو ميرود و به آن فقير مستمند ميگويد كه من در تمام زندگيام با اين همه ثروت اين مقدار خداوند را شكر نكردهام، آن وقت تو براي اين يك لقمه نان و آب جوي اين قدر خدا را شكر ميكني؟
شخص فقير نگاهي به او ميكند و ميگويد خداوند خودش ميداند كه معناي اين شكرگزاري من چيست؟“
و محمد صبرآموز هم در يك بازتاب فردي و در جايگاه سردبير ماهنامه صنايع پلاستيك، فكر ميكند كه بهترين مطلب، نگارش مطلبي از نوع كيهاني آن است. روشن شد؟
اما، در اين ميان، تعجب و در عين حال تشكر من از خوانندگاني است كه با سرعت نسبت به اين مطلب واكنش نشان دادند و اين شد بهانهاي براي ذكر چند نكته.
عزيزان من، چرا با اين سرعت يك پيشينهي 25 ساله را ناديده گرفتيد و تصور كرديد كه اين ماهنامه يكسره در دامان حكومت غش كرده است؟ آيا، اين همه حساسيت (كه به جاي خود دوست داشتني، معقول و در جاي خود كارآمد است) و در پي آن اين همه عجله براي قضاوت، همان عنصري نيست كه از انقلاب مشروطيت تا به حال، ما را از دامان اين حكومت به دامان حكومت بعدي انداخته و همواره آنچه كه ناديده شده، حقوق (كاملا ساده، بديهي و طبيعي) بشري ما بوده است؟ هركس هر ادعايي براي ما ميكند كافيست كه در ادعايش شاخصهاي حساسيتهاي ما را هم در نظر داشته باشد، آنگاه با همين سرعت قضاوت كرده و تصميم ميگيريم. تصميماتي كه گاه به بهاي تخريب خانهمان بر سرمان تمام ميشود. بازتاب تعدادي از شما خوانندگان عزيز مرا واداشت تا از طريق اين مكتوب يادآور شوم كه آنچه كه در پي انتخابات اخير و اعتراضهاي متعاقب آن رخ داد، شرايطي حساس را براي كشورمان فراهم آورده است كه تحت همين شرايط، هر آينه ممكن است با ادعاهاي عجيب و غريب يك فرد يا يك گروه كاريزماتيك روبرو شويم و باز هم با همان حساسيت و با همان سرعت در موردش تصميم گرفته خود را در دامان وي پرتاب كنيم. يك ملت قرار نيست يك اشتباه را چندين بار تكرار كنند و مجددا سالهاي سال تاوان آن را بدهند.
امروز شاهد هستيم، وجود كساني را كه تا ديروز از بنيانگزاران بخشهاي گوناگون همين حاكميت بودهاند و امروز شدهاند تحليلگران BBC و صداي آمريكا و... و به جوانان ما آدرس تجمعات را ميدهند و روشهاي مبارزه را تدريس ميكنند. صحبت من اين است كه نبايد مجددا در اين مورد با حساسيت و سرعت، خوشباور شويم و در رفتن به راهي كه هدايتمان ميكنند بر هم پيشي جوييم. اينها چه كساني بودند و چه كساني هستند؟ ماموريتي كه دارند چه بوده و در حال حاضر چيست؟
كدام سرويس امنيتي بيخطر و بيضرر بودن آنها را تضمين كرده (البته براي خودشان و نه براي ملت ايران) كه اين ميكروفن و رسانههاي قدرتمند را در اختيارشان نهاده. روشن كنم، كه قرار نيست حتا به آنها بدبين هم باشيم. خير زيرا در ميان برخي از آنها چهرههايي بسيار موجه هم وجود دارند كه به ناچار راه مهاجرت را برگزيدهاند، اما باز هم تاكيدم بر اين است كه شتاب نكنيم، با عجله قضاوت نكنيم، به مويزي كسي را دشمن خلق ندانيم به غورهاي عاشق چشم و ابروي ديگري نشويم. تمامي ملتها و كشورهاي جهان به فراخور حال و هوا و پيشينهاي كه داشتهاند، راههايي سخت را براي رسيدن به يك دموكراسي واقعي پيمودهاند و ما نيز جز آنها نخواهيم بود. با اين تفاوت كه دموكراسي ايراني بايستي به دست ايرانيان حاضر در وطن و از راههاي هرچه بيشتر مسالمتآميز تامين شود كه خواهد شد. عجله همواره كار شيطان است.
پي نوشت:
1- كتاب ”و در اين 23 سال“ فقط از طريق دفتر ماهنامه قابل تهيه است.