
آخرین مطلب طولانی من
سلام.
روز 19 اسفندماه با دریافت یک پیامک بر روی خط ایرانسلی که دارم, مطلبی نوشتم که به دلیل مشکلات متعدد (کمبود وقت, مشکل عصب های دست, مسافرت و...) هرگز به اتمام نرسید. امروز در فرصتی کوتاه که پدید آمد و مروری بر گذشته ی این وبلاگ و بازنگری انواع و اقسام زخم زبان ها از هم میهنان خودم (که البته چندی قبل از تمامی آنها هم بر مبنای استدلالی, تشکر کردم) و حتا از دست دادن چندین سوژه مهم, تصور کردم اصلا چه لزومی به این همه نوشتن وجود دارد؟ مردم ما خودشان از شعوری بالا برخوردارند و کافیست به آنها گفته شود "ف" تا راحت به "فرحزاد" بروند.
نتیجه اینکه تصمیم گرفتم به منظور حفظ این همه سوژه, از این پس اصل سوژه را با یک نظر کوتاه روی سایت بیاورم و هرگونه تفسیر و تعبیر را به عهده ی خوانندگان بگذارم.
با این تصمیم هم امیدوارم بتوانم از این پس بیش از سابق سرنخ های لازم را به خوانندگان این وبلاگ بدهم تا خودشان اگر مایل بودند, پیگیر این سوژه ها با امید اصلاح جامعه ای باشند که در آن زندگی می کنیم. ضمن آنکه همین تصمیم فرصتی به دست می دهد تا بنده نیز بازتابی نسبت به نظرات برخی از خوانندگان این وبلاگ داشته باشم.
و توضیح آخر اینکه, دلیل نگارش آخرین مطلب من که در پی می آید, در نخستین مطلب کوتاه این وبلاگ ( بالای همین مطلب) به صورت سرنخی کوتاه آورده شده است.
از صبوری شما تا به حال و از همراهی شما برای پس از این متشکرم.
احمد علی ساعت نیا
13 اردیبشت ماه 1390
انجام افعال حرام, برای مستضعفان خیلی حرام تر است
چکیده: اعتراف می کنم که کوتاه نویسی را بلد نیستم و یا آن را سوء تفاهم برانگیز می دانم. به همین سبب, از این پس چکیده ای از کل مطلب را خلاصه نویسی می کنم, تا اگر خواننده مایل بود, آنگاه تصمیم بگیرد تا کل آن را مطالعه کند. این هم خلاصه این مطلب:
دریافت یک پیامک و دقت در آن ثابت می کرد که این اقدام کاملا بر خلاف مقررات فقهی است, با این حال مجوز آن برای یک کارخانه معروف صادر شده بود. بررسی های عمیق تر نشان می دهند که در کمال تاسف, آنچه که انجامش برای مردم عادی گناه و حرام است, به ناگاه برای صاحبان سرمایه های کلان و از ما بهتران از حلال هم حلال تر می شود. با نوشتن این مطلب می خواهم, مسوولین را متوجه سازم که جاری ساختن مقررات اسلامی آن گونه که آنان مایلند و اصرار دارند, به صورت یک بام و دو هوا جایز نیست, گرچه ممکن است برای از ما بهتران میسر و مقدور باشد.
اصل مطلب:
دیگر به مرور دارم باور می کنم که حکمتی در این روزهای 5شنبه وجود دارد که بنده بایستی به دلیلی در منزل بمانم و به دلیلی مطلبی بنویسم برای این وبلاگ که هنوز هم باز است.
امروز چشم دردی شدید (شاید ناشی از 18 ساعت کار مداوم با کامپیوتر در روز پسین) موجب شد که هیچ کاری انجام ندهم, جز بیکاری. همین بیکاری مرا به خوابی بی هنگام برد و حدود 6 عصر بود که صدای وصول پیامکی مرا از خواب پراند, و چون در خوابی عمیق فرورفته بودم نتوانستم فی الفور حدس بزنم که اینهم احتمالا پیامکی از سوی برادران همراه است. پیامک را که باز کردم, و به دستورهای تجویز شده عمل کردم, حاصلش شد سه نتیجه گیری زیربود, یعنی:
1- نظام این مملکت یک نظام کاملا اسلامی است که مو لای درزش نمی رود و غلط می کنند این تحلیلگران خارج از کشور که مرتب استدلال می آورند که ثابت کنند این طور نیست؛
2- از زمان شاه عباس صفوی به بعد اصولا سازمان های اداری این مملکت که به هر حال کارکنان آنها مسلمان بوده اند, فارغ از نظام حاکم, به گونه ای سرخود ادارات و امور مردم را راهبری کرده اند که اسلام را کاربردی کنند و بنابراین عملکرد آنها بر این اساس که خود نظام حاکم, اسلامی بوده یا خیر, می توانسته حرام تلقی شود یا حلال. مثل بانک ها, بیمه ها, موسسات بخت آزمایی و غیره؛
3- به طور کلی "قمار" و سایر افعال حرام گرچه بر اساس موازین فقهی حرام هستند, اما انجام همین افعال حرام, برای مستضعفان خیلی حرام تر و برای مستکبرین تا حدودی حلال یا مباح هستند.
و به همین سبب نگارش این مطلب را می طلبید. اما, برای آنکه موضوع کاملا جا بیفتد, لازم است مثل همیشه کلی توضیح بدهم, چون کوتاه نویسی های بنده (هنری که ندارم) همواره موجب سوء تفاهم می گردد. پس اگر حوصله دارید, صبور باشید و تا آخر مطلب را بخوانید.
ماجرا از یک بحث دوستانه در حدود سه سال پیش آغاز شد, که در بیشه ای با چند جوان ورزش دوست نشسته بودیم و از هر دری سخن می گفتیم که ناگهان بحث شرط بندی مسابقات فوتبال پیش آمد و از چند نفر اصرار که می گفتند در ایران هم از این سایت های شرط بندی داریم, و از بنده انکار که بچه ها این مملکت اسلامی است و امکان ندارد چنین اجازه ای بدهند. سرانجام آدرس چند سایت را دادند و بنده در کمتر از 48 ساعت به عضویت یکی از با حال ترین آنها درآمدم و بازهم مشابه همان اشتباه تاریخی ام در رابطه با روزنامه نگاری موجب شد که هفته ای کلی بازنده باشم: بنده فکر می کردم که چون فوتبال را دوست دارم, پس می توانم نتایج را هم خیلی خوب پیش بینی کنم. بگذریم, زمان جلو می رفت و بنده هفته ای یا ماهی نزدیک به صد هزار تومان می باختم, تا اینکه پس از دو سه ماه, یک گاف از سوی اداره کنندگان همان سایت موجب شد با آنها مکاتبه کنم و دامنه ی این مکاتبات (که خدا نکند کسی با منش دور این مکاتبات آغاز شود) موجب شد که روزی این پیام را از مدیران همان سایت دریافت کنم:
"شما که اینقدر ادعا دارید, چرا خودتان نمی روید یک چنین سایتی را راه اندازی کنید؟ البته یادتان باشد که خیلی ها خواسته اند این کار را بکنند, اما نتوانسته اند"
از آنجا که "نتوانستن" واژه ای نیست که در قاموس این نگارنده جای بگیرد, به شدت تحریک شدم و فکر کردم که چرا واقعا خودمان این کار را نکنیم و درآمد حاصله را در اختیار امور ورزشی و امور خیریه قرار ندهیم؟ سایتی که من خود عضو آن بودم, از هفته ای 500 تا 800 میلیون تومان درآمد جمع شده را نشان می داد, که بنا بر گزارش خودشان 20 درصد این درآمد را خودشان بر می داشتند, و این درآمدی بود که ما می توانستیم از طریق آن, هم چندین نهاد خیریه و هم چندین انجمن صنعتی وابسته به قلمرو فعالیت خودمان را تغذیه کنیم. عزمم را جزم کرده و جمعه ی بعد همان دوستان جوان را دعوت کردم. شراکتی مفروض را راه انداختیم و قرار شد کار را شروع کنیم. البته در این ارتباط یک مساله ی اولیه پیش آمد, بنده با آنان شرط کردم که فقط در صورت اخذ مجوز قانونی این کار را می کنیم, و دوستان جوان بنده می گفتند که مجوزی در کار نیست. قراردادی با یکی از همان جوان ها برای برنامه نویسی گذاشتیم (و به اشتباه قرارداد را مکتوب نکردیم) و هر کس قرار شد وظیفه ای را انجام دهد. کار درخواست مجوز هم به بنده محول شد.
ابتدا نامه ای به اداره کل تربیت بدنی استان تهران نوشتم, موضوع را شرح داده و تقاضای مجوز کردم. بعد به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه کردیم, گفتند به ما مربوط نیست. نامه ای به پست الکترونیک قوه ی قضاییه نوشتم, هیچ پاسخی دریافت نکردیم. و سرتان را درد نیاورم که با هر جایی
(صادقانه عرض می کنم که گرفتاری روزگار و تداوم همان چشم درد موجب شد که این متن پنج شنبه هفته گذشته (19 اسفندماه) تمام نشود و به امروز – جمعه 27 اسفندماه- موکول گردد).
بله, و سرتان را درد نیاورم که به هرجا که عقلم قد می داد سر زدم و / یا با آنجا مکاتبه کردم, تا آنکه به پیشنهاد فردی خبره, از ستاد ساماندهی سایت های اینترنتی که زیر مجموعه ای از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و قدرت فیلترینگ تمامی سایت های جهان را در اختیار دارد, سر درآوردم. درخواست ثبت یک وبسایت را دادم با توضیحات کافی, پاسخی نیامد تا آن که روزی همکاری را به آنجا فرستادم تا ببیند که, چرا کاری را که ساده ترین کار است, انجام نمیدهند. به رسم معمول شده و مالوف ادارات دولتی برایم پاسخ آورد که چون بررسی کنندگان احتمال می داده اند که سایت مورد درخواست ثبت بنده, ممکن است مصداق قمار بازی و شرط بندی را داشته باشد, بنابراین از ثبت سایت خودداری کرده اند. از آنجا که این استدلال قابل قبول نبود, دیگر به طغیان رسیده و تصمیم گرفتم شخصا به آنجا مراجعه کنم و با استدلال ثابت کنم که:
1- اولا آنها اشتباه می کنند و برای این استدلال هم چندین کتاب فقهی را زدم زیر بغل تا مدرک نشان بدهم
2- و ثانیا, اصولا کسی مجاز نیست که برای فعل انجام نشده, جرم ومجرم تعیین کند. پاسخ منفی آقایان درست مثل این بود که مثلا اداره راهنمایی و رانندگی به یک متقاضی بگوید که چون احتمال می دهیم شما پس از دریافت گواهینامه با اتوموبیلتان آدم بکشید, پس به شما گواهینامه نمی دهیم.
و در همان اداره بود که با جوانی مومن صفت و صبور و حلیم آشنا شدم و در گفتگوی با او چند نکته ی جدید را نیز آموختم:
اول: این اداره یک اداره ی فوق قدرتی است که هیچ کس نمی تواند بالای حرفش حرفی بزند و یا بالای تصمیمش تصمیمی بگیرد. هر سایتی را فیلتر کند, کرده و هیچ کس را توان باز کردن آن نیست و تصور هم نمی کنم اداره ای به عنوان مرجع رسیدگی برای اعتراضات نسبت به تصمیمات جوانان و کارشناسان این اداره وجود داشته باشد؛
دوم: با آن که ماموریت اصلی تعریف شده برای این اداره عبارت است از ثبت دامنه های سایت ها به منظور ساماندهی آنها, اما کارکنان این سازمان از میان چنان افراد خبره ای گلچین شده اند که پیشاپیش قادر هستند اهداف خیر یا نیات سوء متقاضیان ثبت سایت ها را کاملا صحیح پیش بینی کرده و درمورد ثبت یا عدم ثبت آنها, تصمیم گیری کنند؛ و این یعنی "زور به معروف, و اقدام برای جلوگیری از منکر"!!
سوم: گلچین کردن کارکنان این سازمان چنان با دقت صورت پذیرفته که مغز بسیاری از آنها به ابر کامپیوترهای آمریکا هم گفته "برو عقب بوق بزن"؟! باور کردنی نیست, ولی بنده خودم تجربه کردم, آن هم به این صورت بسیار ساده که وقتی با ثبت سایت مورد درخواست بنده مخالفت شد و بنده به دو یا سه نفر از آنها از طریق تلفن و از طریق رودررو گفتم که اگر اینطور است پس چرا سایت "ب.ن." که درست همین کار را بلکه با رعایت کمتر موازین فقهی و قانونی انجام می دهد, کاری ندارید؟ ماشاء الله بدون مراجعه به کامپیوتر و بررسی این دامنه (از میان صدها هزار دامنه ی موجود), بدون لحظه ای درنگ پاسخ دادند که:"آنها مجوز دارند" و وقتی گفتم که اصلا جایی برای مجوز دادن وجود ندارد جز خود شما, بازهم بی درنگ پاسخ شنیدم که:" آنها استفتاء کرده و مجازند". نکند خدای ناکرده فکر کنید که اینها با هم سر وسری دارند که وضعیت این یک دامنه ی بخصوص از میان صدها هزار دامنه یادشان بوده ها؟ خیر. ماشاء الله, مغز این عزیزان از مرحوم اینشتین هم قدرتمندانه تر کار می کند و کور شود, هرآنکه نتواند دید.
چهارم: در مورد این گونه مسایل, فقهای زنده (که مقامشان والاتر باد) از فقهای دعوت حق را لبیک گفته, بیشتر اطلاعات فقهی دارند.
پنجم: شخص آقای ضرغامی ریاست محترم صداو سیما بایستی تشریف ببرند و یک نان بخورند و صدهزار نان خدا را شکر کنند که کار نظارت بر آگهی های صدا و سیما به این اداره محول نشده است که اگر شده بود, این برادران زحمتکش بسیاری از برنامه های صدا و سیما را فیلتر کرده و به خیلی از آگهی ها هم اجازه ی پخش نمی دانند.
و سرانجام, برای اتمام این مقدمه (پر چانگی ام را ببخشید, نتیجه اش خیر است), یادآور می شوم که برای اخذ همان مجوز, دوستی از اوایل اسفندماه به سمت و سوی دادستانی انقلاب (در بخش مسایل اینترنتی) رفته و بنده هم در سراسر اسفندماه از طریق معاونت محترم ریاست جمهوری و ریاست سازمان تربیت بدنی, بازهم موضوع را پیگیری کردم و درست در آخرین روز اسفندماه, بازهم شفاهی متوجه شدم که "صندوق اعتباری حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش کشور" که اتفاقا خیلی هم نیازمند بودجه است و آخرین مرجع و ملجاء این نگارنده بود, با دادن مجوز مخالفت کرده است.
و تا اینجا همه ی اینها را نوشته و سر و چشم شما را به درد آورده ام, تا برسم به اصل موضوع. شما را به خدا نفرینم نکنید, به خدا با حسن نیت این همه وقت گذاشته ام که به یک نکته برسم و آن اینکه, در این مملکت:
انجام افعال حرام, برای مستضعفان خیلی حرام تر است
و برای اینکه ببینیم چرا, باید بازگردیم به همان پیامکی که در روز 5 شنبه 19 اسفندماه بنده را از خواب بیدار کرد. متن پیامک این بود:
المپیک پیامکی نوروز 90. جوایز...... (که جمع آن حدودا می شد 100 میلیون تومان) و حامی آن هم یکی از کارخانه های معروف کشور (احتمالا متعلق به از ما بهتران) بود. اما شرط شرکت در این المپیک چه بود؟
این شرط آن بود که (البته هنوز هم شاید هست, چون تاریخ پایان برایش درج نشده بود) مشترک گرامی بایستی سه حرف انگلیسی را (حالا نمی دانم چرا فارسی را پاس نداشته اند و در خواست ارسال سه حرف انگلیسی را کرده اند؟!) به شماره 8282 ارسال کند, البته در پایان متن هم نوشته بود 75 تومان. یعنی اطلاع داده بودند که قیمت این بلیت (می توانید بخوانید:بخت آزمایی) 75 تومان است (حال آن که قبل از انقلاب 2 تومان بود و خریدار دست کم یک برگه ای در دست داشت). پس از آنکه مشترک گرامی این متن را ارسال می کرد, یک پیام تشکری می آمد و بعد از او خواسته می شد که پاسخ یک پرسش سه گزینه ای را هم بدهد (تا احتمالا در این بخت آزمایی شرکت کند) و معنی این درخواست بعدی یعنی این که هر مشترکی (به رغم آنکه گرامی هم هست) تا اینجا 150 تومان به جیب یک صاحب کارخانه ی بسیار پولدار واریز کرده تا شاید در این "المپیک پیامکی نوروزی" برنده شود. به کدام حکم؟ حکم قرعه! و این چه حکمی است؟ حکمی است که به تقریب تمام مراجع تقلید و اصحاب کتب فقهی آن را عامل حرام و باطل دانستن این نوع بخت آزمایی ها اعلام کرده اند.
حالا متوجه شدید, که در این مورد چه اتفاقی افتاده و هر روز به شیوه ای در خاک مقدس این سرزمین اسلامی تکرار می شود؟ به سادگی تمام, این اتفاق که:
( و دیگر ادامه ندادم. اصل موضوع را به سادگی در بالا بخوانید)