یک سال خاطرات من و ایرانسل
یک سال خاطرات من و ایرانسل
نامه ای از تیمارستان به دارالمجانین
یک سال پیش در چنین روزهایی بود که چون قرار بود دو سه هفته ی دبگرش نوه دار شوم, فکر کردم بهتر است یک خط اینترنت پر سرعت برای آنها بگیرم تا بتوانیم از طریق برنامه های ویدیویی اینترنتی شب و روز این هدیه ی خداوند را ببینیم. آن روزها همه جوگیر تبلیغات "وایمکس" بودند. با این حال از فرزندم خواستم که تقاضای یک خط پر سرعت معمولی کنند, هزینه اش با من. نتوانستند, چون صاحبخانه رضایت نداد. بعد گفتم بروم همان "وایمکس" را بگیرم. زنگ زدیم. فروشنده ای را که به منطقه می خورد, معرفی کردند. کارهای پرداخت پول و کاغذ بازی انجام شد و قرار شد فروشنده برود برای نصب. فرزندم زنگ زد که فروشنده 35 هزار تومن دیگر می خواهد. به ایرانسل زنگ زدم. اسم و آدرس فروشنده را گرفتند و گفتند بیخود چنین پولی خواسته است.
قوطی زرد رنگ را (که حالا بعضی موقع ها رایگان می دهند و بنده کلی پولش را داده بودم) تحویل گرفتیم, اما مشخص شد که فروشنده به خاطر همان تلفن بنده که فقط برای کسب اطلاع بود, قهر کرده بوده است.
سه هفته ی بعد نوه ی بنده به دنیا آمد, اما هنوز "وایمکس" نصب نشده بود. به ایرانسل زنگ زدم, پس از خوردن یک آرامبخش چون هر بار که زنگ می زدم باید یک چیزی نزدیک ۵-۶ دقیقه یک سری نوارهای ضبط شده و سپس ۱۰-۱۵ دقیقه آهنگ های انتظار پشت خط را تحمل می کردم. پس از وصل شدن اپراتور, یک سری بازجویی شدم و هر اطلاعاتی که بود دادم. آن آقا یک چیزهایی گفت و آخرش گفت که باید شارژ کنید. 20 هزار تومان شارژ کردم, اما "وایمکس" وصل نشد و من هم کم کم موضوع را فراموش کردم.
نوه ام سه ماهه شد و شیرینی اش را بیشتر احساس کردیم. قرار شد که دوباره "وایمکس" را وصل کنیم. فروشده هنوز قهر بود و بنده ناراحت از اینکه چرا دوباره جوگیر حس مسوولیت اجتماعی شده و بی جهت موچب قهر یک فروشنده ی ایرانسل با خود شده ام. یک آرامبخش خوردم و به ایرنسل زنگ زدم, پس از عبور از آن مراحل این بار توسط یک خانمی بازجویی کامل شدم. آن خانم که صدای دکمه های کامپیوترش هم به گوش می رسید, پس از آن که یک چیزهایی را تایپ کرد اعلام نمود که اعتبارتان تمام شده. سوگند خوردم که اصلا ما تا به حال از این وایمکس استفاده نکرده ایم. فرمودند:"اینهایش دیگر به من مربوط نیست باید شارژش کنید". دوباره 20 هزار تومان شارژش کردم. اما بازهم وایمکس وصل نشد و ما هم فراموشش کردیم.
نوه ام 6 ماهه شد. نزدیک نوروز بود و من که بیماری الکترونیک دارم دوباره جو گیر برنامه های جدید برادران ایرانسلی در رابطه با "شماره های طلایی" شدم. فکر کردم شماره های مورد نظرم به زودی از بین می رود. حال آنکه شماره های مورد نظر من آنقدر درب و داغان بود که امکان نداشت هیچ احدی به آنها توجه کند. تعدادی شماره طلایی سفارش دادم. یکی دو هفته بعد چندتایش رسید و چند تایش نرسید. یک شب به یاد شماره های طلایی ام افتادم. یک آرامبخش خوردم و به ایرانسل زندگ زدم. دوباره همان مراحل و همان بازجویی ها. با این حال نفهمیدم شماره های طلایی ام چه شد. حیف. نزدیک نورزو دوباره به یاد وایمکس افتادم و استفاده از فناوری IT برای اینکه از طریق اینترنت دور یک سفره هفت سین باشیم. دوباره همان مراحل تماس, وبازجویی و شارژ و... اما بازهم وایمکس وصل نشد. نوروز گذشت و بنده, هم دیگر وایمکس را فراموش کردم, هم شماره های طلایی سفارش داده شده و دریافت نشده را. با این حال پس از آغاز سال جدید, یکی از همان شماره ها را استفا ه کردم که ببینم اصولا کار می کند یا نه.
امروز 5 شنبه 23 تیرماه است. صبح اول وقت یادم افتاد که امروز حدودا یک سال از آن روز وایمکسی می گذرد. نوه ام از مرز 11 ماهگی هم عبور کرده. هنوز وایمکسی که برای دیدنش خریده بودم وصل نشده. هنوز فروشنده با ما قهر است و هنوز بقیه ی شماره های طلایی ام تحویل نشده است. از روی لجاجت, یک گوشی دوسیم کارته ی ایرانی را که هردو سیم کارت های ایرانسل را دارد, برداشتم که زنگ بزنم. دیدم کار نمی کند. فکر کردم شارژ ندارد. از طریق اینترنت بانک پاسارگاد یک کارت شارژ 10 هزار تومانی خریدم و مراحل را طی کردم. پس از آنکه معلوم شد نزدیک 12 هزار تومان شارژ دارم, دوباره زنگ زدم. پیغام آمد که شماره شما مسدود است. حالا چرا؟ نمی دانم. چون نه مزاحم کسی شده بودم نه چیز دیگری.
یک آرامبخش خوردم و با شماره 700 تماس گرفتم. این بار دو- سه دقیقه پیام اجباری فارسی و انگلیسی را شنیدم و متوجه شدم که هنوز زبان انگلیسی ام بد نیست. یک خواهر اپراتوری آمد روی خط و این بار بازجویی در کار نبود, اما هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودیم که ناچار شدم بگویم:"دخترم چرا اینقدر با عجله صحبت می کنید؟" و آن خواهر اپراتور با عصبانیت گفت که نه با عجله صحبت می کند و نه عصبانی است, اما متوجه شده که بنده به علت مرور زمان و کهولت سن و عدم دسترسی به مدارک ایرانسل, شماره ی تلفن کارتی را که مسدود شده و بنده هم 10 هزار تومان شارژش کرده ام ندارم و لازم است راهنمایی ام کند. آن خواهر اپراتور این کار را انجام داد و راهنمایی ام کرد که باید یک گوشی دیگر ی داشته باشم که آن گوشی هم یک کارت ایرانسل داشته باشد, بعد از این گوشی که کارتش مسدود است به آن یکی که کار می کند, یک کدی را بزنم که اولش ستاره 150 ستاره 3 ستاره.... بود. این کار را انجام دادم. اما اتفاقی نیفتاد. فکر کردم که آن کارت دومی شاید شارژ نداشته باشد. دوباره از طریق اینترنت بانک پاسارگاد یک کارت شارژ 10 هزار تومانی خریدم و آن یکی را شارژ کردم. اما هرچی از این به آن و از آن به این زنگ زدم و کد فرستادم, نشد که نشد.
مجددا یک آرامبخش دیگر و تلفنی دیگر به 700 و آخرین بار خواهر اپراتوری که خیلی باهوش بود راهنمایی ام کرد که برای اینکه به حقم برسم از باب زنده کردن یک سیم کارت 5 هزار تومانی که حدود 12 هزارتومان شارژ دارد, بایستی بروم و مدارک اثبات مالکیت این سیم کارت را بدهم به قوه ی قضاییه و از آنجا یک نامه ای بگیرم برای ایرانسل تا از آن رفع مسدودیت شود. این خواهر اپراتور با هوش البته متوجه نبود که چون من در این سن و سال هنوز هم مجبورم برای درآوردن یک لقمه نان حلال صبح تا شب کار کنم, برای انجام این پروژه باید چند روزی از کار بیفتم, کلی هم هزینه ی رفت وآمد بدهم و....
الان ساعت 7 عصر 5 شنبه است و من خسته از اینکه بازهم در بهره برداری از سرمایه هایم در ایرانسل ناموفق بوده ام, در گوشی ای پهن شده ام روی زمین و مشغول تایپ این مطلب هستم که البته به علت عدم دسترسی به اینترنت شاید پس از تعطیلات برود بر روی وبلاگم. مدارک تمام تماس ها و خریدهای امروز را هم حفظ کرده ام, سیستم ایرانسل هم همه ی تماس ها را ضبط می کند.

در همین حال به این می اندیشم که یک سال از آن روز وایمکسی می گذرد و تا به حال نزدیک یک ماه حداقل حقوق یک کارگر را به برادران ایرانسلی داده ام, اما دریغ از یک بهره برداری ساده. نوش جانشان و حلالشان. می خواستم من هم عرضه داشته باشم تا امروز به جای یکی از این برادران "همراهی" می بودم.
سه درخواست:
1 – چون سی سال است که تمرین خود کفایی می کنیم, بنابراین از وکیل محترم ایرانسل تقاضا می کنم که اگر هوس کردند به دلیل انتشار این مطلب از بنده شکایت کنند, بدانند که بنده در همین سه روز تعطیلات پیش رو می دهم خانواده مقدار لازم شلاق را که بخشی از محکومیت تشویش اذهان عمومی و انتشار مطالب کذب است به بنده بزنند, چون کار دیگری نداریم که انجام بدهیم
2- به اطلاع برادران و خواهرانی که معمولا وقتی من مطلبی در رابطه با موضوعات تلفن همراه می نویسم (همراه اول یا ایرانسلش فرقی ندارد) در بخش نظر خواهی هرچه دلشان می خواهد, نثار بنده می کنند, می رسانم که همه ی آنهایی که می گویند, هستم, و لازم نیست این عزیزان خودشان را به زحمت بیندازند
3- به همه ی خوانندگان این مطلب اعتراف می کنم که چون بنده آدم خنگی هستم با این مشکلات مواجه شده ام و بهتر است آنها فریب این تبلیغات منفی علیه برادران ایرانسلی را نخورده و ضمن ابتیاع وایمکس, به طور مرتب هرچیزی را که دارند, شارژ کنند. به حول و قوه ی الاهی, شارژ کردن, ساده ترین کاری است که در این سرزمین "ایرانسلی" و "همراه اولی" انجام می شود.
والسلام
5 شنبه 23 تیرماه 1390
7 عصر
تیمارستانی نزدیک تهران بزرگ



