بازتابی بر نظرات شما

از همان نخستین روز گشایش اینترنت در ایران (همانند مشکلاتی که راه اندازی سیستم فکس در ایران داشت) بیماری الکترونیک من موجب شد که با هر هزینه و ترفندی راه استفاده از این شاهراه جدید ارتباطی بشریت را به همکارانم بیاموزم و همگان را با آن آشنا سازم. با این حال, هرگز به فکرم نرسیده بود تا از این وسیله برای تشویق دیگران به خواندن مطالبم بهره برداری کنم. در واقع نزدیک به 24 سال, طیفی محدود از انسان هایی در سطوح گوناگون سواد در قلمرو صنایع پلاستیک کشور خواننده ی مطالبم بودند, و من با هدف و نیتی خاص برای آنان و به عشق آنان می نوشتم. اما حدود دو ماه قبل و پس از آن که شخصا و در عمل با ترفندی جدید برای کسب درآمد از طریق ارسال پیامکی مشخص از یک دفترخدمات تلفن همراه اول مواجه شدم, تصور کردم با تهیه ی متنی هشدار دهنده و آگاه کنند و ارسال آن برای تعدادی از دوستان نزدیکم و تقاضا از آنان برای ارسال همین پیامک برای دوستان خودشان, می توانم یک خدمت اجتماعی انجام دهم. حاصل, اما چیزی دیگر بود, و این بازتابی به نظرات کسانی است که با خواندن مطلب "روش جدید سرقت از طریق همراه اول" نظرات خود را ابراز داشته بودند, البته پس از ذکر یک مقدمه:

چندین روز پس از ارسال آن متن, از روی اتفاق به وبلاگ شخصی خودم که طی چند سال کنتور آن عددی مابین 400 و 500 بود, مراجعه کردم و متوجه شدم که این کنتور روی 3 تا 4 هزار است. بسیار تعجب کردم و برای نخستین بار به بخش نظرات در پانل مدیریت مراجعه کردم, و در کمال تعجبی فزون تر متوجه شدم که سرعت مراجعه به این وبلاگ به روزی 300 تا 400 نفر رسیده و علاوه بر آن حدود 170نظریه دریافت کرده بودم, که به چهار گروه تقسیم می شدند: اول) کسانی که با معرفی خود از طریق ارایه ی وبلاگ شخصی شان و / یا ایمیل خود, از این مطلب خاص تشکر کرده بودند, اما نظر خود را در طبقه بندی خصوصی قرار داده بودند, بنابراین امکان انتشار آن وجود نداشت, دوم) کسانی همانند گروه اول, اما با اجازه ی انتشار نظراتشان, سوم) کسانی که هرچه دلشان خواسته بود بار این نگارنده کرده, اما هیچ رد پایی از خود برجای نگذاشته بودند, و سرانجام گروه چهارم که از بخش نظرات استفاده کرد و برای کارهای خود تبلیغ کرده بودند.

راستش را بخواهید, من نیز مثل هر انسان دیگری از اینکه در برابر عملی با یک نیت درست اجتماعی, صفت هایی مثل مالیخولیایی, دیوانه, عقده ای و... را دریافت کرده بودم, چند روزی را در ناخشنودی به سر می بردم که دلیل یک چنین بازتابی چیست؟ و برخورد من باید چگونه باشد. به ویژه آنکه همان کسان در روزهای بعد هم به همان وبلاگ مراجعه کرده و با خواندن سایر مطالبی که قبلا نوشته بودم, بر حجم این اهانت ها می افزودند. در این رابطه, یک موضوع بسیار ساده و قابل فهم بود و آن عبارت بود از (احتمالا) ارسال تعدادی از این نامه های سراسر فحش و اهانت از سوی گردانندگان همان دفتر خدمات و دوستان آنها, اما اهانت و اظهار نظرات عجیب و غریب در رابطه با بقیه ی مطالب را چگونه می توانستم هضم کنم؟ چون موضوع برایم اهمیت داشت, ابتدا یک  بار دیگر متن یکی از کتاب های خود را که با عنوان "و در این 23 سال" در بیست و سومین سال انقلاب نوشته بودم, روخوانی کردم, و سپس با کسب آرامش, مجددا همه ی آن نظرات را مطالعه کردم و احساسی که این بار در من پدید آمد, کاملا متفاوت بود, زیرا حسی بود شامل اندکی شادمانی همراه با شناختی بیشتر از جامعه ای که در آن زندگی می کنم. پس, اولا تمام اهانت های دریافتی بر روی هر دو وبلاگ زیر:

www.nabardeman.blogfa.com

و

www.pim-iran.blogfa.com

را به جز تعدادی که در آنها کلمات مستهجن و خلاف اخلاق وجود داشت, تایید کردم تا منتشر شود و اگر شما هم نخوانده اید می توانید بروید آنها را بخوانید, ثانیا, برخی از نظرات توام با تشکر را نیز تایید کردم, که خیلی تنها نمانم و سرانجام تصمیم گرفتم با خطاب قرار دادن هرچهار گروه, به صورت کلی و بدون اشاره به جزییات آنچه که نوشته اند, این بازتاب را به آنها ارایه کنم.

سخنی کلی با هر چهار گروه:

عزیزانم, من نه داعیه ی ریاست جمهوری دارم, به قدرت طلب هستم, نه خود بزرگ بین, نه استاد, نه متفکر, نه نظریه پرداز و نه علاقمند به بالا رفتن تعداد خوانندگان وبلاگ هایم. اگر شما از درون یک دایره ی بسته, اما جهانی, اطلاعیه ی مرا دریافت کرده اید و با دیدن تصویر یا اسم بنده, این نگارنده را نمی شناسید, پس مطمدن باشید, بنده آن دعوتنامه را برای خواندن وبلاگ های خود, برای شما نفرستاده ام. در این رابطه می توانید همواره به آخرین نفر اعتراض کنید, چون حتما در فهرست دوستان وی قرار دارید, نه من.

ضمنا, از تمامی شما که برای نخستین بار مطلبی را از این نگارنده خوانده و بسیار هم پرشتاب نظر خود را ابراز کرده اید, تقاضا می کنم به پروفایل من در بخش "پروفایل مدیریت" مراجعه کرده و پس از مطالعه ی آن به قضاوت بنشینید. حتا می توانید با مراجعه به دفتر کار من, کتاب های اجتماعی بنده را به رایگان دریافت کنید. دریغ است که یک ایرانی راستین این چنین شتاب زده در مورد هم میهن دیگر خود که با نیت خیر مطلبی را نوشته این چنین برخورد نماید.

 

سخنی کلی با گروه نخست:

از شما که هم مشوق من و هم تایید کننده ی نوشته ام بودید, اما اجازه ندادید که حتا سرنخی از شما داشته باشم برای سپاس متقابل بسیار ممنون هستم. امید که هرگز این قلم و صاحب آن جز در راه نوشتن به خاطر مردم و در راه مردم, منحرف نشود.

 

سخنی کلی با گروه دوم:

برای شما عزیزان, علاوه بر جملات بالا, یک مطلب دیگر هم دارم و آن اینکه پوزش مرا بپذیرید از اینکه تعدادی از اظهار لطف های شما را برای انتشار عام تایید نکردم و پوزش بیشتر از این بابت که هنوز فرصت نکرده ام به یکایک شما پاسخ دهم.

 

سخنی کلی با گروه سوم:

عزیزانم, ابتدا از اینکه هرکدام از شما با صفتی ناخوشایند مرا خطاب قرار داده بودید, متاثر بودم, اما بعد فکر کردم که این تاثر بیهوده است. تصور می کنم که اگر احساسات شخصی ام را از باب اهانت های شما کنار بگذارم, دست کم از دید عام, شما هم مثل همین نگارنده آنقدر نسبت به وطن خود حس مسوولیت دارید که اولا این مطالب را خوانده و می خوانید و ثانیا فرصتی را (به هر حال ) صرف می کنید, تا نظر خود را برای من بفرستید. همین احساس کافیست که اهانت های شما هم قابل فهم و قابل تحمل باشد. اما, ایا بهتر نیست که به خاطر حفظ جایگاه انسانی خود, از معرفی خود نهراسید؟ عزیزانم, واقعیت اینست که یافتن هرکس در شاهراه اینترنت, ولو آن که در شکل ظاهر از خود ردپایی برجای نگذارد, کاری دشوار نیست. فقط مقداری زمان و حوصله می خواهد. من دریغم می آید که هم میهنانی مسوول همانند شما, آنقدر برای جایگاه خود ارزش قایل نباشند که از معرفی خود در هراس باشند. واقعیت اینست که وقتی شما از درون یک تاریکی ظاهری به کسی که خودش را کاملا معرفی وبا شهامت نظرات خود را ابراز کرده, فحاشی کرده و اهانت های ناروا را بر وی روا می دارید, آن گاه برای خواننده ی نظر شما (چه من و چه بقیه که حالا توانایی خواندن آنها را دارند) راهی جز این باقی می ماند که فکر کند, سخن کسی که از تاریکی سخن می گوید و به عبارتی خودش موجودیت خود را قبول ندارد و از معرفی خود می هراسد, چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ من البته چنین نمی اندیشم و از همه ی شما که فرصتی را صرف خواندن مطالب من کرده اید, متشکرم و در عین حال از آنها که بدون خواست و انتخاب من به خواندن این مطالب دعوت شده اند پوزش می طلبم. ما آن زمان خواهیم توانست جامعه ای در خور تحمل داشته باشیم, که به جای فحاشی و اهانت به یکدیگر, با منطق و استدلال نظرات یکدیگر را تایید یا نفی آنها را اثبات کنیم.

در پایان به اکثریت شما توصیه می کنم, که بدون تفکر و شتاب زدگی (که حاصلش همین تخریب وسیع امروز است), نه عاشق افکار کسی بشوید و نه به سرعت وی را تخریب کنید. و توصیه ی آخر اینکه, چون شنیده ام که کتاب "..و در این 23 سال" بنده را کسی به صورت قابل دانلود (البته بدون اجازه بنده) روی اینترنت قرار داده است, حتما آن را مطالعه فرمایید.

 

سخنی کلی با گروه چهارم:

عزیزانم, من واقعا نیازی به بالارفتن تعداد خواننده های خود و افزایش شمارنده ی وبلاگ خود ندارم, و در عین حال در سن و سالی نیستم که بخواهم از طریق شما وارد کسب و کار شوم. از شما نیز متشکرم.

 

احمد علی ساعت نیا

16 دی ماه 1389